بشین بوست کنم
روز شنبه 26 اسفندماه آماده می شدم که بیام سرکار و کیانا خانوم گلم هم بیدار شده بود و می گفت مامان می می بده، من گفتم کیانا جونم الان بابایی می ره برات شیر می خره، من باید برم اداره، بعد گفت مامان بشین بوست کنم ، واقعا از این حرفهای این وروجک نمی دونم چه جوری بخندم، من هم نشستم و دیدم لباش گذاشت روی صورتم و من بوسید، آخرش گفت کیف داد. واقعاً دلم نمی یومد که بیام سرکار با این شیرین کاری هایی که این جیگر می کنه، من هم یک بوس خیلی محکم کردمش و گفتم آخیش خیلی مزه داد و کیانا جونم حسابی خوشحال شد و خدا را شکر هم بدون این که گریه کنه خداحافظی کرد. قند عسل مامان تو رو می خوره. ...